پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۲۵۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

سیاوش با مهارت کامل دنده عقب گرفت و بعد خیلی سریع و فرز ماشین و چرخوند سمت جاده. اونقدر سرعتش بالا بود که من و پیام خوردیم بهم!
چند ثانیه ی بعد، تو جاده بودیم و داشتیم طبق آدرسی که پیام می‌داد میرفتیم طرف خونه ی تابان!
اون مسیر برام کاملاً آشنا بود! طی یه مدت کوتاه بارها برای دیدن فوآد تابان رفته بودم. همون مرد مغروری که دیگه تو این دنیا نبود!
انگار تموم اون مدت و روی دور تند گذش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    00

    عالی بود

    ۸ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم 😍

    ۸ ماه پیش
  • فریبا

    00

    بی نظیر بود این پارت

    ۸ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    مرسی از لطفت 😍

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.